شبنم
شبنم
قطرۀ زلال شبنم یه شب و به صُب«ح»رسونده
خورشید قشنگ دراومد،از شبنم هیچی نمونده
تو تمومِ عمرِشبنم،لحظه ای آفتاب نبوده
همیشـه قطـرۀ شبـنم مهـتابی بوده
همۀ عمرِ یه شبـنم، به قدِ تاریکیـه شب
خاطراتِ هر یه قطرَش،تکرارِ هرشب وهرشب
برایِ هر قطره شبنم دیدنِ خورشید امیدِه
توتمومِ طولِ تاریخ، شبنمی روزو ندیده
اشکِ من قطرۀ شبنم،عشق تو خورشید روز«ه»
دلِ من مثل یه شمعِ، تویِ تاریکی میسوزه
دلیلِ بودنِ شبنم، رفتنِ خورشید و گرماست
موقعِ بودن شبنم، توی شبها، تویِ سرماست
یه روزی بودی و رفتی،اشکِ چشمام شده شبنم
اما هر وقت که بیایی، شبنما«ها» گم میشه کم کم