اعلامیه ترحیم من….
وقتى توى قبرستون پرسه میزنى…
روى سنگ قبرا رو با دقت بخون!
وقتى آهنگ خاطره هاتو گوش میدى….
جاى صداى “غریبه” از عادت؛ بخون!
توى صفحه ى حوادثِ روزنامه ى صبح
دنبالِ اسمِ “غریبه” اما آشِنا بگرد!
تو خیابون؛ از تو “سایه”؛ سرتو بگیر بالا!
و چشت در پىِ اعلامیه ترحیمِ یه “مرد”!
میدونم وقتى تن سبز درخت
پر برف حسرته چه دردیه
آخر اسفند و شب عیده ولى….
ها کنى بگى : آه! چه هواى سردیه!
یه سراغى ، خبرى از ما بگیر! هم غربتم!
میدونم زندگى سخته توى شهرى که…
مردمش چش به راه زمستونن بهار باشى…
ولى یادت نره که پایون یلدا نزدیکه…
این “درد-ترانه” نذرِ نگاه مهربونتون…