مردد…
ازت می گذرم تا فراموش شم
ازت دور می شم توو دلواپسی
برام سخته تنهات بذارم ولی
تو حتی کنار منم بی کسی…
—
شب از نیمه هاشم گذشته ولی
می خوام رفتنم رو تماشا کنی
واسه آخرین بار بدون دلیل
خودت رو تو آغوش من جا کنی
—
ببینم که می لرزی از رفتنم
ببینم/ که رفتن برام سخت شه
ولی پای حرفام بمونم برم
که عشقم یه جورایی خوشبخت شه!
—
خودم هم هنوز مطمئن نیستم
نمی خوام عجولانه ترکت کن
ببُرم! بدوزم! که نابود شم!!
که نابود شی!! تازه درکت کنم…
—
یه راهی جلو پام بذار تا برم
که من نقش سرباز این بازیم
منو طرد کن از وجود خودت
من حتی به تبعید هم راضیم!
—
شب از نیمه هاشم گذشته بخواب..
بذار راحت این نقش و بازی کنم
بذار تا تو رو محو آرامشت
کنار یکی صحنه سازی کنم…
—
آ/ک