دیوونه

به من گفتی که دیوونه

برو دیگه از این خونه

باشه میرم همون لیلا

شده عاشق که مجنونه

میگردم کوه و صحراها

بر مجنون که حیرونه

نمیدونم کجا رفت اون

دلم یک چشمه ی خونه

که غم شد مونسم آخه

دل شوریده میدونه

اگه چه این دل زارم

همیشه اون پریشونه

فراقش میزنه آتیش

برم دنیا که زندونه

شدم رسوا دراین عالم

دلم تو سینه محزونه

که غمهای دل عاشق

ببین اینجوری پنهونه

تمومه روزو شب این دل

دیدی دائم هراسونه

به هر که میرسه میگه

دلم دیگه نمیخونه

همون لیلی برمجنون

ببین مردن چه آسونه

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/33832کپی شد!
906
۲۶

درباره‌ی معصومه عرفانی ( عرفان )

من ازکودکی علاقه زیادی به شعر گفتن داشتم و این باعث شد که همیشه از خداوند بخوام که کمکم کنه سالها در انتظار چنین روزی بودم که من هم بتونم شعر بگم مدت 14سال هست که شعر میگم دوبیتی تک بیتی رباعی غزل ترانه سپید نیمایی طنز مناجات نوحه شعر شیرازی و داستانهای کوتاه من همیشه شاکر خداوند هستم که این لطف بزرگ رو بمن داشته و در حال حاضر باز خونی آخر اشعارم هست برای چاپ که امیدوارم خداوند کمکم کنه بتونم کتابم رو چاپ کنم من عاشق شعر هستم بخصوص اشعار خودم واولین اشعاری رو که گفتم این بود چشم چرا چشمم به چشمش دوختم من بزد آتش به قلبم سوختم من نباید دل به هر کس نا کسی داد که خاکستر شدم آموختم من ://msmerfani.blogfa.com/ تخلص (عرفان)