یک غزل ترانه
یک غزل ترانه:
من از شدتِ بودنت ساده ام
که از باغِ گل هایت افتاده ام
به باغ تو ابری کدر می شدم
درختِ تو را اشک ها داده ام
کلاغی که می خواند با تو غزل
و یا چون پرستویِ آزاده ام
کمی اخم کن تا به رقص آیدم
همان لحظه ای که پر از باده ام
خطی می کشد تا نگاهت دلم
گشودم به سمتِ تو سجاده ام
به روی همان بیدِ مجنون منم
چه قدر در کنارِ تو من ساده ام
خدا خواست شاعر شوم پیشِ تو
از آن دفترِ عشق بگشاده ام