من ماندم و یک حسرت
دنبال خــزوون رفتـن
تقصیر دل من نیست
تقدیر به من بد کـــرد
این ابو گل من نیست
من ماندم یک حسرت
از طعــم دو سیب لب
بی اتش و خاکستــر
کبریت بزن بر شــب
بی بال پریــــــدم با
سرگیجه و چرخیدم
پروانه نبودم کــــــه
با شعله نرقصیـدم
این فاصله رو برگرد
بی وقفه تماشا کن
افتادن هر بـــرگ رو
از شاخه تو حاشا کن
از باغ شبم بگـذر
دست دلت و روکن
برگـرد و گل تن را
با عطر خودت بو کن
دنبال خـزوون رفتن
تقصیر دل من نیست
تقدیر به من بد کرد
این ابو گل من نیست