شباهت
تــوی دردی گرفـتـارم … که درمونش خود ِ درده!
و احوالات من حسـی … شبیه یک تب ِ سرده
من اون آکواریوم هستم … درونش پربود از ماهـی
تمومه ماهیاش مردن … شدم یک شیـشه خالـی
بـه روحی خسته می مانم … توی بیراهه ها هستـم
یـه گامه دیـگــه بـردارم … به پایان یه بن بستـم
مثال ماهی دریام … که توو ساحل نگون بخته
سروسامون ندی مُردم … دووم آوردنم سخته
تصــور کـن یـه حسیُ … که بغضش خیلی سنگینـه
قلم مینویسه از رازش … به کاغذ میگه غمگینـه
شدم اون طفل بازیـگوش … که خورده سیلی محکم
من اونقد از هـمه خوردم … که شعرامم شده مبــهم
۹۱/۹/۲
۶صبح