با سلام به تمام دوستان عزیزم
خوشحالم که بعد از این مدت طولانی دوباره تو جمعتون هستم.
امیدوارم از کار جدیدم لذت ببرید.
»»بن بست رفتن ««
تقدیر ما اینه باید از هم جداشیم
تو بوی بارونی و من خاک کویرم
این بازیا از ما گذشته نازنینم
من واسه نقش عاشق دلداده پیرم
چند هفته ای میشه که آرامش ندارم
چند ماهیه از ما دوتا خالیه خونه
از تو فقط یک یادگاری پیش من هست
نقش سه تا انگشت مونده روی گونه
جای همون انگشتری که هدیه دادم
رو صورتم بد جور نقاشی کشیده
حس منم مثل تو زخمی و کبوده
هر دردی و تو مدعی باشی کشیده
این حرفا سنگینه درکم کن ، بفهمم
من خیلی وقته از جهان با تو دورم
اون مرد مغرور تموم غصه ها مرد
من چند ساله منزوی و سوتو کورم
شاید همین بن بست رفتن باشه شاید
اینجا دیگه راهی واسه موندن نمونده
تو خواستی ” تو ” باشی و من خواستم ” ما “
از ” من ” دیگه چیزی برای من نمونده
از این نویسنده بیشتر بخوانید: