پاییز بی تو
شبای پاییزی من
بی توبی شاعرانه سرده
بیا بازخیره شو توچشمام
به خدا دل هواتو کرده
تو هنوز حس صدامی
وقتی ازرفتنت می خونم
بیا تا دق نکرده بغضم
آخه این گریه ی یه مرده
کی به احساس تونظرکرد
کی منواز دلت بهم زد
کیه جز من برای چشمات
دم به دیقه جون سپرده
کی می گفت دردت به جونم
تب می کردی واست می مردم
بیا تا یخ نبسته اشکام
توی بغض و آه کشنده
رزای سرخمون تو باغچه
واسه برگشتنت هلاکن
بیا تا گلبرگا می خندن
بیا تا غنچه ای نمرده
رها