دیــــوار
من و از عشق , از این دنیای بیرنگی , که هرروز از وجود اون , تموم لحظه هام سردن , بترسونم
دیگه از تو , از این شیرین و فرهادی , که میگفتی و فهمیدم , که جاش تو قصه ها بوده , گریزونم
گریزون از همین لحظه , همین لحظه که تو میری , و من با خاطرات خوش , شب و سرمیکنم , ای کاش برگردی
آخه زخماتو میبینم , درسته تا ته جاده , نمونده چن قدم بیشتر , ولی چشمات به من گفتن , پرازدردی
پر از دردای چن ساله , پر از زخمای بی مرهم , رسیدی آخر جاده , دلت میگه نرو برگرد , مغروری
بیا دیوونه من اینجام , دُرُس آغاز این جاده , یه چتر کهنه تو دستام , تموم صورتم خیسه , ازاین دوری
چی میشه باز برگردی , دوتایی زیر این چتری , که میدونم بدون تو , برای من نمیشه سقف , تنها شیم
آخه ما عشق هم بودیم , نه این عشقای بازاری , میدونم که نمیتونیم , بدون هم مث دیوار , میپاشیم