قصه تموم شد…
تازه میخوام رفتنتویه جوری باوربکنم
بی اونکه عاشقت باشم لحظه هاروسربکنم
تازه میخوام اسم توروازآسمون خط بزنم
شعرای بارونیموبازابری ازعادت بزنم
چی شدمثه بادبادکام پرکشیدن عاشقیام؟
کی بودیه نقطه چین گذاشت توقصه ی عاشقیام؟
تولحظه هام صدایی نیس که جون بده ترانه مو
حتی خدانمی شنوه حرفای عاشقانه مو
اینجوری که حس می کنم دنیادیگه قهره باهام
روتن سردزندگی مونده ولی جای پاهام
شایدیه روزخبربشم اومدی پیدام بکنی
فکردوباره ای واسه غربت دستام بکنی
رفتی ورفتم که برم قصه تموم شدواسه من
دیگه ازعشق وعاشقی برای من حرفی نزن…