عاشق رو دست کم نگیر

عاشق رو دست کم نگیر

شیرین و فرهاد

 

چشات رو هم نمیره یا
دوباره فکر رفتنی
چرا از احساس خودت
حرفی به من نمیزنی؟
سر رو دیوار گذاشتی و
دیوار هزار تا موش داره
موش گوشهاشو گرفته و
داره نفس کم میاره
می خوای بگم از اسمون
ستاره پایین بریزن؟
گل بریزن به زیر پات
گلدونایی که رو میزن؟
میخوای یه شمشیر بکشم
غم کمرش دو تا بشه؟
گورش و زودتر بکنه
راهی قصه ها بشه؟
برات بگم زمستونا
سرما رو زندونی کنن؟
تو ضل ضل افتاب داغ
شهرو زمستونی کنن؟
برگای زرد پاییزو
سبزشو دوست داری اگر
فقط اشاره ای بکن
بهارو میکنم خبر!
فردا که پلک خسته تو
وا کنی رو به پنجره
بذار که من هیچی نگم
خودت ببینی بهتره!
عاشق و دست کم نگیر
مولوی گریه اش میگیره
سعدی میوفته از کمر
گوشه عزلت میگیره
فرهاد میره و تیشه شو
رو بیستون جا میذاره
لیلی میون جاده ها
مجنون رو تنها میزاره
غصه کی ریخته تو دلت؟
بیارین اون گرز منو!
رستم دستانم باشه
مرده اگه بیاد جلو!
دلم رو به دفتر شعر
به این قلم خوش میکنم
کاری که کرده دست عشق
با لوح کوروش میکنم!
عاشق رو دست کم نگیر
برگ درختا میریزه
وقتی تو شهر بی بهار
تمومه فصلا پاییزه
باید یه فکری بکنم
با غصه روبرو نشی
با مرده توی اینه
مشغول گفتگو نشی
تو اوج تردید و یقین
به اینه زل میزنم
حافظ دستم میگیرم
به اون تفال میزنم
به هرم غربت چشات
به هرم بغض تو صدات
به حق شاخه نبات
خنده بشونه رو لبات
“خرقه زهد و جام می
گرچه نه در خور همند
این همه نقش میزنم
در جهت رضای تو”
کتایون بهرامی
ممنون از محبتتون
با احترام

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

  • عباس مقدم درود دوست من. به نوبه ی خودم خوش امد میگم حضورتون رو در اکادمی ترانه و براتون بهترینها رو ارزو میکنم.و اما ترانه ..در نوع خودش کار جالبی بود و از خوندنش لذت بردم.سبز بمانی همترانه.
  • حامد تقی خواه سلام خوش آمدید ، حس میکنم شعر های خوبی از شما در ادامه خواهم دید ، اون قسمت : با مرد توی آینه مشغول گفتگو نشی خیلی خوب بود ، ولی خب باز یه جاهایی مث سعدی بیفته از کمر ! یکم میتونست بهتر پرداخت بشه ، در مجموع نگاه تا حدودی سوررئال به مسائل داری ک این هم خوبه هم بد و باید مدیریت بکنیش ، داشتن فضای خرق عادت خوبه اما یکم برای من یکی زیادی بود و شاید ایراد از منه ، یکم هم جمع و جور تر میشد جمع کرد کار رو این سبک بیشتر برای اشعار سیاسی مناسبه به نظر حقیر ، راستی علیرضا جان تو این فضا شاعر تصمیم گرفته زمستون رو به بند بکشه و تو تابستون آزادش کنه تا تابستونو زمستونی کنه . البته به قول یه عزیزی به تعداد افرادی ک یه شعر رو میخونن تعابیر متفاوتی وجود داره که قطعا همه تعبیر ها صحیحه ، در کل خوشحال شدم از اینکه لطف کردید و مارو به مهمونی احساس خودتون دعوت کردید ، خوشحال میشم بیشتر ازتون بخونم و حضورتون رو پای کار های بنده حقیر و سایر دوستان ببینم و استفاده کنم
  • عليرضا عباسي سلام خانم بهرامی عزیز/اولین باره که از شما ترانه ای میخونم / شما حرف برای گفتن زیاد دارید/ شهرو زمستونی کنن؟/ اول مصرع خواستید که سرما زندانی شه و مصرع سوم از گرمای تابستون میگید /اگه مصرع سوم کمی ویرایش شه و مصرع بعدش تابستونی بشه به نظرم بهتره/بهترین هارو براتون آرزو دارم.