تنِ تنهایی تو

تنِ تنهایی تو

چرا از جدا شدن می‌ترسی؟/ تو چرا جرأت رفتن نداری؟/ وقتی موندن دیگه فایده نداره/ چرا وقت رفتنت کم میاری؟ ...

چرا از جدا شدن می‌ترسی؟
واسه چی جرأت رفتن نداری؟
وقتی موندن دیگه فایده نداره
چرا وقت رفتنت کم میاری؟

خودتو اسیر اون کسی نکن
که واست قفس شده آغوشش
وقتی حرف عشقتو حالیش نیست
هی ترانه‌تو نخون تو گوشش

تن تو با تن اون یکی نکن
وقتی که دلت یکی نیس با دلش
دونه تو خاک سترون که باشه
هیچی از ریشه نمی‌شه حاصلش

به خودت ببخش و با خودت ببر
همه‌ی جرأت تنها شدنو
توی تنهایی فقط می‌تونی
حس کنی فرصت زیبا شدنو

توی تنهایی فقط می‌تونی
به تمام حس بودن برسی
می‌تونی حس کنی قلب خودتو
دور از احساس غریب بی‌کسی

تو اگه بتونی توی تنهایی
واسه‌ی خودت همیشه بس باشی
اگه توو هوای لحظه‌ لحظه‌هات
با خودت همیشه همنفس باشی

می‌شه تنهاییتو تقدیم کنی
به اونی که تنتو می‌بوسه
تنِ تنهاییتو در آغوشش
لحظه‌ی شکفتنت می‌بوسه

اونی که کنار جذبه‌ی تنت
طعم عاشق شدنو می‌فهمه
اونی که با تنِ تنهاییِ تو
حس یکی شدنو می‌فهمه

شبنم حکیم هاشمی

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/117107کپی شد!
23
۳
۱

درباره‌ی شبنم حکیم هاشمی

از سال ۱۳۷۸ فعالیت جدی خودم را در زمینه‌ی ادبیات شروع کردم. و از اوایل دهه‌ی ۸٠ به ترانه‌سرایی نیز پرداخته‌ام. دو ترانه‌ی «فرشته» و «مسیر» را با صدای سیاوش قمیشی در کارنامه‌ی خود دارم. همچنین چند دکلمه‌ از شعرهای خودم، و چند کتاب (در زمینه‌ی شعر و ترانه و قصه و داستان) هم در کارنامه‌ام جای دارد.