«نقطه….. سرخط»
/بـیتـو دنیـا قفسی بود کـه دیـوار نداشـت/ /کـاش دیـوار دلـت، اینهـمـه آوار نـداشــت/ /کاش..من..زندگیام..اینهمه «ایکاش» نداشت/ /باز خود را بـفریبم:«عـشـقـت اجبـار نـداشت!»/
//کــاش دل، پنجـره یا.. پنجره، دیــوار نداشت
هوس سایه.. دلم.. مـیلِ به دیـــدار نداشـت../
/هرکجـا «دیکته» شد: «جبر، شکستم، بردار،_
_نقـطه، پایانِ شکست»، سـرخـطِ تکرار نداشت/
/تکیـه بر عشـق تو کـردم، کنج دیـوار دلـت
کـاش دیوار دلـت، اینهمـه آوار نداشـت/
/بـاز بـودی.. تـکیـهام.. کاش بـر آوار دلـت_
_بود دنیا قفسـی بیتو که دیوار نداشت/
/تـا کـه بـر شـاخهی زردی قـفـسـم گیـر افـتاد
«تکدرختی» که به جز منظره بر دار نداشت!/
/خود به تعلیق قفـس، تکیـه به طوفان کردم
باز خود را بفریبم :«عشقت اجبار نداشت!»/
/یا دلت پنجــره یا.. پنجره دیــوار نداشت
کـاش دیـوار دلـت، اینهمـه آوار نداشـت/
/کاش..من..زندگیام..اینهمه «ایکاش» نداشت
کاش «..پایانِ شکـست»؛ «سرخطِ تکـرار» نداشـت!//
منبع