مرداب
مرداب
ترانهی مرداب خدمت شما منتظر نظرات و نکات شما عزیزان هستم ?
هنوزم نمیفهمم این قصه رو
که این عشق چجوری رسید آخرش
جدایی مارو همه شهر دیدن
ولی جز تو هیچکس نشد باورش
هنوزم با چشمای بی اختیار
شبونه به عکسات زُل میزنم
یه وقتایی با حس حضور تو
میون دِلامون یه پُل میزنم
نشد غصه هامون تو غربت بمیرن
گُلامون تو گُلدون کمی جون بگیرن
نشد باد و بارون باهام همصدا شن
رفیق دل و مرهم زخم ما شن
میخواستم بدونی که بی هُرم دستات
یعنی توی آغوش گریه شکستن
بدون تو حتی هوا جور دیگس
بدون تو گُلها چه بی جون و خستن
نبودی ببینی که این گریه ها
چجوری تو هر لحظه آبم میکرد
چه شبها که بارون به جای صدات
تو شب های غربت، خوابم میکرد
یه عروسک خیمه شب بازی ام
که رست زمونه نذاشت راحتش
شدم مثل مردابی که بعد تو
نبود نیلوفر شده عادتش