دُرنایِ تنهایِ جدا از گله...
دُرنایِ تنهایِ جدا از گله…
موهامو کوتاه میکنم، تا این زمستون
تا اولین برفی که رو ایوون بباره
وقتی کسی پیدا بشه با من بمونه
موهامو میبافم برای اون دوباره….
میلرزم و میترسم از اینجای دنیا
دستام یخن، قلبم یخه، غارِ نمورم
هرشب صدای گریه هام میپیچه دورم
قندیل بستن قطره های اشکِ شورم…
عمریه پنهون میکنم اصلِ خودم رو
پشتِ منِ دیگه م که لبخندش فریبِ
دُرنایِ تنهایِ جدا از گله وقتی
تو بهترین رودخونه هم باشه غریبه….
موهامو کوتاه میکنم،باید بتونم
حتی بدونِ موج، هم، دریا بمونم
وقتی کسی اومد غروبم رو ببینه
با اون خودم رو سمتِ ساحل میرسونم….
با آخرین بارونِ پاییزی که اومد
احساس من میگه که بیخود میشم از خود
شاید کسی پیدا بشه با من بمونه
شاید زمستونم، بهارِ تازه ای شد….