آدولف
آدولف
سقوط من همون وقتی رقم خورد
که چشمامو رو عشقت بسته بودم
کی جز تو باعث آرامشم شد
منی که از خودم هم خسته بودم
تو آغوش تو میشه زندگی کرد
اگه حتی فقط یک روز باشه
قسم به آخرین روزای برلین
به انگشتی که میره روی ماشه
تو موهاتو رها کردی و اینجا
درون من یهو طوفان بپا شد
نمیدونی چطور با خنده ی تو
دوباره تو دل من کودتا شد
《نبرد من》 به پایانش رسیده
دیگه خون معنی تازه نداره
تورو باید تو آغوشم بگیرم
جنونم بی تو اندازه نداره
شکس خوردم ازت هردفعه اما
دلم یه کهنه سرباز قوی شد
تا میخواستم دوباره جون بگیرم
چشای تو شریک شوروی شد
اگه دار و ندارم رو بتونه
توی یک شب ازم دشمن بگیره
من انقد عاشقت هستم که مرگم
نمیتونه تورو از من بگیره