نگرانم

نگرانم

صبر و تو بغل گرفتم اما بی فایده بود زیر و رو کردن آینده امید واهیه شکل مهره ای که محکوم به کیش و مات شدن آخر مسیر زندگی من تباهیه....

نگرانم واسه حال و روز فردای خودم

 

یه جوری باید که آینده رو زیر و رو کنم

 

وقتشه صبر و بغل کنم که ایوب بشم!

 

وقتشه به درد سیلی خوردن از تو خو کنم

 

 

 

اون پرنده ای که حسی واسه پرواز نداره

 

واسه مرگش یه تلنگر کوچیکم کافیه

 

شکل مهره ای که محکومه به کیش و مات شدن

 

توی زندگیتم اما بودنم اضافیه

 

 

 

دیگه هیچ امیدی به ستون این رابطه نیست

 

سستی و لرزش پایشو دارم حس میکنم

 

مرگی که جرأت نزدیکی به ما رو هم نداشت

 

نمیدونم چرا  دارم سایشو حس میکنم

 

 

 

وقتی زندگی باهات لج کنه تکلیف چیه؟

 

وقتی باورت به هر چی دیدی تغییر کنه

 

وقتی آدما خود واقعیشونو رو کنن

 

وقتی تصمیم یکی دیگه تو رو پیر کنه…

 

 

 

تازه میفهمی خودت هستی و دنیای خودت

 

تازه میتونی حقیقتا رو خوب درک کنی

 

دیگه نه نمیگی به تصمیم رفتنش که هیچ

 

به سرت میزنه حتی خودتم ترک کنی!

 

 

 

صبر و تو بغل گرفتم اما بی فایده بود

 

زیر و رو کردن آینده امید واهیه

 

شکل مهره ای که محکوم به کیش و مات شدن

 

آخر مسیر زندگی من تباهیه….

https://www.academytaraneh.com/115697کپی شد!
95
۱

  • حامد تقی خواه کارهای بهتر ازت زیاد دیدم ، تو شاعر خوبی هستی اما حس میکنم مث داستان کباب غاز که یجاییش میگف : "مصطفي مثل اينكه غفلتن فنرش در رفته باشد، بي‌اختيار دست دراز كرد و يك كتف غاز را كنده به نيش كشيد " شما هم غفلتن یجاهایی فنر وزن ات در میره