مرا بمیر
مرا بمیر
مرابمیر
مرا بمیر….
به تو که فکر میکنم،
قند توی دلم آب میشود!
ولی نمیفهمم
چرا اشکهایم شورند اینقدر!؟
عجب شورهزاریست خاکِ تنم!
هوایت که به سرم میزند
دیگر در هیچ هوایی،
نمیتوانم نفس بکشم!
عجب نفسگیر است
هوایِ بی توئی!
پایِ تو که به میان میآید
دیگر پایِ رفتن ندارم!
حرفِ تو که میشود،
هیچ حرفی برای گفتن!
مرا قدم بزن
در پیادهروهایی که تمام نمیشوند!
مرا بگو
با لبهایی که تکلم نمیدانند!
مرا بمیر
در گورهایی که هرگز
کنده نمیشوند!
خیالت راحت
هیچ گورکنی مرا به خاطر نمیآورد!
کلنگ را به دستِ تو داده بودند