خدایااستراحت کن

عدالت

الا ای دل مکن زاری که دلداری ندارد
کسی در آسمان گوشِ بدهکاری ندارد
خدایااستراحت کن که چشمان قطور ات
دگر نایی برای درک ِ بیداری ندارد
عدالت در خفاء و خانه اش با دربِ نیرنگ
بر آن شد که دگر اصحابِ بسیاری ندارد
تمامِ دین وآئین ام فدای زلف یارم
که دل را جز به روی اش میلِ غمخواری ندارد
سرابی کهنه از آبِ گل آلودش چو دیدم
محال است که درون آستین ماری ندارد
شجاعت آدمِ ثابت قدم میخواهد آری
همانی که دگر ترس از گرفتاری ندارد
به شوق و شور باید بگذرد عمرِ گران ات
که اکسیرِ جوانی را هر عطاری ندارد

حمیدشیخی

https://www.academytaraneh.com/115195کپی شد!
271
۱