پری واره
نیمه ی پنهان من
بردی دل وجان من
وای از آن چشم تو
درده و درمان من
خواب مرا میبرد
تابه تماشای تو
آه مرا می کُشد
خنده وحاشای تو
عشق مگرمیشود
مستتر از روی یار
باز عیان میشود
چهره این روزگار
عشق چه ها میکند
با دل من نازنین
فاصله هاکم شده
ازدل تو تازمین
ای که پری واره ای
خیزو بکن چاره ای
چاره به حال دلِ
چون من آواره ای
آه کجا می برد
فکرو خیالت مرا
آه چرا می رمی
از لب بامت مرا