هوای غزلهای پاییزی
هوا، هوای غزلهای سرد پاییزی است
بخوان، که غصه تنگ غروب بد چیزی است
تمام خانه پرافسوس، پرنفس، پر یاد
هنوز حلقهات آنجا، میان رومیزی است
یکی نوشت که پاییز، فصل آخر سال–
چقدر جمله او، جمله غمانگیزی است
و آبشارم و در مرز شب، فروریزان
و فصل مردم تنها، چه فصل لبریزی است
مخواه عاشق سبز بهار باشم من–
هوا، هوای غزلهای زرد پاییزی است