پای بکوب این چنان
مجلس شور و طرب ، مستی در نیمه شب
عاشقی و زین سبب ، پای بکوب این چنان
نغمه ی مطرب چنین ، برده دل و عقل و دین
اوج بگیر از زمین ، پای بکوب این چنان
یک به یک از شاهدان ، جرعه ستان بی امان
دست بزن توأمان ، پای بکوب این چنان
خنده کنان بر جهان ، می خور و بگذر از آن
در صف روشن دلان ، پای بکوب این چنان
بیخود و سرمست شو ، آنکه زما هست شو
مست شو و مست شو ، پای بکوب این چنان
با دف همه گوش شو ، سرخوش و مدهوش شو
نیش مرا نوش شو ، پای بکوب این چنان
شکر کن هر داده را ، سخت مکن ساده را
بوسه بزن باده را ، پای بکوب این چنان
مست و پریشان بمان ، سرخوش و بی جان بمان
خنده کن این سان بمان ، پای بکوب این چنان
غصه بده درد را ، شعله بکش سرد را
سرخ کن این زرد را ، پای بکوب این چنان
شب همه شب شادمان ، شاعر و عاشق بمان
فاش کن و در عیان ، پای بکوب این چنان
سال دگر شد روان ، هر شب دور از خزان
رقص بکن این چنین ، پای بکوب این چنان