مغرور عاشق
مغرورِ عاشق
مغرور عاشق
یه مغروری که عاشق شه
همه چیزش رو میبازه
شب و روزش عوض میشه
دلش بی عشق نمیسازه
من اون مغرور سردرگم
که با یاد تو چه خاموشم
پراز حرفای ناگفتم
که با تو شد فراموشم
تو چشمات بُهت میمونم
نه تکراره نه تکراری
واسه تو واژه کم دارم
یه مستم توی هوشیاری
یه مستم توی بیداری
پر از سرگیجه های ناب
همه حس های قبل از تو
به یکباره شدن در خواب
تو جنگ با نگاه تو
غرورم رنگ میبازه
تو جادوگرشدی انگار
دلم افسانه میسازه
غرور من کنار تو
یه بازنده ی پیروزه
سکوت محض امروزم
فراموشی دیروزه