همین روزا شاید
چقد سخته وقتی که آیندتو با
یکی که قرار بود بمونه ببینی
یهو جا بذاره تو رو توی رویات
تو هم کز کنی و یه گوشه بشینی
یه دل داشتم اونم به دریا زدم رفت
زندگیمو باختم سر این قمارم
یه جوری عوض شد که انگار غریبست
دیگه قول هیچکس رو باور ندارم
میگفت با تو حسم مثه حس مرگه
مثه یه پرنده که بغض تو صداشه
دوسش داشتم اما نخواستم بمونه
تا گفت خسته س از من گذاشتم رهاشه
میگه وقتی نیستم خوبه خوش به حالش
من که گریه روزامو پر کرده رو تخت
با اینکه بهم گفت ازم دل بریده
باز هواشو داشتم حتی وقتی میرفت
دارم غرق میشم همه چیم شکسته
نباید سوار همین قایقش کرد
من از حرف هایی که زد فهمیدم
نمیشه کسی رو به زور عاشقش کرد
نمیشد تظاهر کنه خوبه با من
آخه از تو چشماش غمش رو میخوندم
نمیخوام ببینم کنارش کسی رو
همین روزا شاید چشامو سوزوندم