همدمِ خلوت رو
ای همدم خلوت رو
ای همنشینِ خلوت
صبحی بذار بمونم
تو دنج تو به دعوت
دمی بده مجالی
تو خلوتِ تَنِ تو
خورشید من غروب شه
به دعوتِ دل تو
چابُک سوار چالاک
چله نشینِ بی باک
خلوت گزینِ عازم
خلوت پرست دل پاک
وجودِ تو یه آفتاب
تو صبحِ روزِ پاییز
حضور تو شگفتی
افسانه ای دل انگیز
نبودَنِ تو، تشویش
تو لحظه های گیراست
حِسِ تنها نشستن،
به وقتِ شبِ یلداست
من از تَبارِ هِق هق
یه قُمریِ گرفتار
نبودن نَفَس هات
لحظه به لحظه دشوار
ببند کتابِ خلوت
مهمان دارِ دلم شو
بزن کلید پیوند
نوبهارِ تَنم شو