بدم…
من از غروب شروع شدم
یه حس ناحساب و بد
شبیه گریه های تو
توو غم نشسته تا ابد
منو غروب و زندگی
یه ابتدا در انتها
یه نور کم سوی چراغ
توو سوگ فوت لحظه ها
سرخیه چشمای غروب
چشمه ی زندگیم شده
تعبیر سرنوشتمه
سیاهیه این بتکده
من از گناه و از ثواب
بریدم و به شب زدم
همینه که پیش همه
سمبل آدم بدم
بدم که زود دل نمیدم
بدم،آخه بدی دیدم
حساب دنیا دستمه
سگ شدم و گرگ دریدم
کار یه روز دو روز که نیست
یه عمره جنگ روزگار
دسته گلش واسه دلم
دشنه و قداره و دار
هرچی شکسته این فلک
گذاشته روو کوله ی ما
دست خوشی به ما نخورد
غم شده بیغوله ی ما
آسمون از روشنیاش
نسیب ما نمیکنه
شب توو چشای بخت من
مثل یه روز روشنه