رویای اضافی
رویای اضافی
بس که از آغوشت جدا موندم
هی تو تموم سال میلرزم
حس میکنم بازندهتر از یه
سرباز تنها رو لب مرزم
قلبم داره قندیل میبنده
آغوشتو شومینهی من کن
باور کن از تاریکی میترسم
تکلیف این احساسو روشن کن
واسهت مثه یه کبریت سوختهم
میخوامت و این عشق کافی نیست
انقد کمم واسهت، که قد من
هیچی تو رویاهات اضافی نیست
حالا که اندازهیهم نیستیم
زندگیتو جمع کن از این اطراف
رویاهاتو رج رج بباف از نو
هر جایی که من هستمو بشکاف
وقتی قراری بر رسیدن نیست
باید یکی راهی رفتن شه
آغوشتو به هیچکسی نسپار
شاید یه روز اندازهی من شه