" سجلد "
دلخوشیمون چقدر کوتا بود
دست تقدیر خیلی بی رحمه
حال و روزم مثِ جزامیهاس
دردمُ هیچکس نمی فهمه
تو که دلتنگ باشی می میرم
نفسام حبس میشه تو سینه
حتی یک قطره اشک کافیه تا
گردِ پیری روی موهام بشینه
کاش می شد بگیری موهامُ
لای انگشتهای مردونه ت
وقت هایی که بغض داره گلوم
سر بزارم یواش رو سینه ت
کاش می شد ولی نمیشه که نه؟!
نه نگو، نه نمیشه ، نه نه هیس…!
خواستنِ تو گناه ِ دلبندم
اسم تو که توی سجلدم نیس… !