جمعه های رفته
می خواهم از طعم شکست جان بگویم
از دردهای اندکی پنهان بگویم
از جمعه های رفته و از درد هجران
از روزهای سرد بی پایان بگویم
می خواهم امروز با قلم قلبی بسوزد
از حسرت و اندوه و درد جان بگویم
می خواهم از خورشید عالم تاب هستی
از یار مظلومان این دوران بگویم
آری میان کوچه های خالی از مهر
هستند یارانی که از آنان بگویم
مهر و محبت رفته است از یاد انسان
می خواهم از مهر تو در باران بگویم
وقتی بیایی بر جهان می باری از مهر
می خواهم از هر بارشت بر جان بگویم
حق می فرستد مهدیش را سوی دنیا
دست به دعا بردار تا از آن بگویم