اتفاق خوب …
یک اتفاقی در من افتاده
دارم به سمت ِ عاشقی میرم
دارم جدا میشم از آیینه
دارم جدا میشم از زنجیرم
میرم به سمت ِ ساحلِ دنجی
که رو به دریا واشه آغوشش
آهنگِ این حال و هوایِ من
آوازی باشه توی هر گوشش
چشمای اون یک کلبه ی گرم و
دستای اون یه آسمون باشه
تا پرکشیدن روی این موجا
یه لذت ِ رو به جنون باشه
این اتفاق که اتفاقی نیست
یه عمرِ که من با تو زندونم
به پای من زنجیر بود اما
حالا یه عاشق مثل مجنونم