غروب
غروبا نمی گیره اینجا دلم … هنوز با هوای تو آروم می شم
یه وقتایی دستاتو می گیرم و … تبِ سردِ تنهاییو می کشم
…
هنوز بودنِ تو برام باوره … چجوری از این خونه دس می کشی !!!
تو دل کندی از بودنت با من و … هنوز تو خیالم نفس می کشی
…
تو این خونه با اون همه خاطره … تو رو پشتِ هر پنجره جا زدم
درست رو به روی خودم دیدمت … تو رو ، جای هرکی صدا می زدم
تو این خونه جز اون همه خاطره … کسی با یه ویرون شده سر نکرد
سر انگشتِ من بعدِ دستای تو … بدون هیچ حسی رو باور نکرد
…
غروبا هنوزم به تو می رسم … خیالم رو تا آسمون می بری
من احساسمو سمتِ تو می کشم … تو این حسو سمتِ جنون می بری
هنوز بودنِ تو برام باوره … چجوری از این خونه دس می کشی !!!
تو دل کندی از بودنت با من و … هنوز تو خیالم نفس می کشی
-
محمد مظفریان کار قوی بود از اون کارا بود که آدم دلش می خواد تا تهشو بخونه تبریک می گم =D> منتظر کارای بعدی از شما هستم @};-