قصه ی پلنگ و جنگل
#قصه_پلنگ_و_جنگل
از دست آدما دلم شاکی شده
قانون جنگل وساده می شکنند
اشرف مخلوق رو زمینن (د) و
پای دنیا برسه دل میکنند
چشارو میبندنو گذشتی نیست
عاشقی خوابو خیالو سطحیه
بالهوس تصمیم آنی میگیرن(د)
آخر قصه هاشون تباهیه!!
ی پلنگ زخمیم روی زمین
جنگلم تسخیر دست ادماست
سگهای اهلی شونم شکارین
بودنم یا رفتنم دست اوناست
طبع من شکارو گوشت میخورم
بعد شیر قدرت برتری منم
پای آدما به خون”ه” ام وا بشه
زن و مرد فرقی نداره می درم
رو درو دیوارای خونه هاشون
سرهای بریده ی گوزن پر
فرششون پوست تن شیر و پلنگ
نسل ببرای زمین دیگه سر
قبله شون روبه کوها و جنگلاست
ذکر استجابت از خدا دارند
ولی توو بازی (ی) گرگم به هوا
از خدا و قبلشون دست می شورند
جنگل و دریا -نگوو فرق نداره
هرجایی باشه یه ردی می ذارند
قاتل هرچی به نفعشون باشه
از خدا و مخلوقاش طلبکارند
پای این قصه نشستن نداره
وقتی که برگای سر دست اوناست
حکم من هرچی باشه باز آخرش
راه ما از اشرفا اینجاا جداست!!
#حسین_خزایی