"ﺳﺎﻋﺖ ﯾﮏ ﺭﺑﻊ ﺑﻪ ﺩﻭ"
توﯼ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻣﺤﺾ ﺍﯾﻦ اتاق
لحظه ها آبستن یک اتفاق
ﻧﯿﻤﻪ ﯼ ﺷﺐ ﺳﺎﻋﺖ ﯾﮏ ﺭﺑﻊ ﺑﻪ ﺩﻭ
ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻨﺎﺭ ﻋﮑﺲ ﺗﻮ
دود بود و دود بود و دود بود
خودکشی در سن و سالم زود بود
ﺯﯾﺮ ﻧﻮﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮐِﺰ ﮐﺮﺩﻡ و…
ﺑﺎ ﺗﻦ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻡ ﻟِﺰ ﮐﺮﺩم و…
ﺟﺎﯼ ﺍﻭ ﺑﺎﻟﺶ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻡ،ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
تیغ و مو…ﺍﺯ ﺗﻪ ﮐﭽﻞ ﮐﺮﺩﻡ،ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
من که تب دارم ولی سردم شدید
حین گریه خنده ای کردم شدید
روی مغزم وز وز کابوس هاش
رو لبم درد تمام بوس هاش
ﻗﺮﺹ ﻭ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﻭ ﺗﺮﺱﻣﺮﮒ
ﺍﯾﻦ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ ﻭ ﺗﺮﺱ ﻣﺮﮒ
گریه میکردند پایه های تخت
غرق گریه پای تختم ، پایتخت
ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ از چشم عزراییل زد
در اتاقم صور اسرافیل زد
ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻧﺦ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻭﺍﯼ
ﺳﺎﯾﻪ ﺍﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭﺍﯼ
ﺳﺮﻓﻪ ﻫﺎ ﭘﺸﺖ ﻫﻢ ﻭ ﺑﯽ ﻭﻗﻔﻪ ﺑﻮﺩ
ﮐﺎﻡ ﺁﺧﺮ ﻣﺤﮑﻢ ﻭ ﺑﯽ ﻭﻗﻔﻪ ﺑﻮﺩ
توی گوشم خواند آیه های حمد
یادتو محکوم! جرمش، قتل عمد!
ﺭﻭﯼ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﺗﺐ ﻣﺮﮔﻢ ﻧﺸﺴﺖ
ﭘﺎﺭﭺ ﺁﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺷﮑﺴﺖ
عشق من در موج احساسات مرد
دختری در اوج احساسات مرد
“امین نعیم”
۹۲/۹/۲۰
تصحیح:۹۳/۱۰/۲۹