ترس
به آسونی سرم اومد
از اون چیزی که ترسیدم
چه ساده اتفاق افتاد
تو رو با دخترت دیدم!!
شدیدا منقلب بودم
که با لبخند نگام کردی
می رفتی منتظر بودم
واسه یه لحظه برگردی
جا افتاده شدی اما
هنوزم خیلی جذابی
تمومه دلخوشیم اینه
کناره من توو یه قابی
نبودی خیلی سعی کردم
بفهمم زندگی خوبه
دوباره دیدمت…انگار
ندیدی حالم آشوبه
چه دردی بدتر ازینکه
رفیقم ام رقیبم شد
کنارش شاد و آرومی
چه تقدیری نصیبم شد!!
دیگه وقت شکایت نیس
که گفتی پای من هستی
تو از حالم چی میدونی؟
کی میگه جای من هستی؟
کاش اون راه و نمی رفتم
نباید تو رو می دیدم
به آسونی سرم اومد
از اون چیزی که ترسیدم