برگ برنده
ترانه ای مشترک از من و دوست همیشه شاعرم آقای سهیل سعادت
باریدمو همه نگام میکردن
نشستم و شهری بهم میخندید
یرف روو ایوون بودم و میخواستم
یه بعدظهرو سر کنم با خورشید
رنگین کمون جواب بارونه ؟!نه
گریه ی من همیشه خنده داره
خش خش زیر پام بهم میگه که
پاییز چقد برگ برنده داره
جواب چشمکارو خندیدی و
چشمای چشمه هامونو خون گرفت
تا اونا موش دووندن توو کارمون
کل دهاتمونو طاعون گرفت
درخت تکیه گاه محکمی بود
که آسمون از آسمون نیافته
کلاغا ابرا رو صدا زدن تا
به همدیگه نگاهمون نیافته
گفتی بهم میترسی از اشک من
گفتی که خندهام برات عزیزه
برو عزیزم نگرانیت چیه
ترست که هرلحظه داره میریزه
یادمه بعدظهرکوتاهی بود
کلاغ شوم قصه بد میخندید
آب شدم از خجالت روی ایوون
خورشید که زیر برف قله خوابید
حسین پورقلی و سهیل سعادت