چند روزی ست دلم بیمار است
چند روزیست دلم بیمار است
غصه ی اینکه نیایی دارد
خیلی دور از ذهن نیست
زیر خاکستر شب
با تمامی صبوری هایش
سر به زردی بیابان هایی بگذارد
که در آن جا خبری نیست از آن افرادی
که میان دل و عقل
حکم را دل مینمایند به عشق روی یار
و دلم میسوزد
چه زمان ها که خودت میگفتی
گوش به ژرفای درونت بسپار
حال مقصر کیست؟من؟
یا تویی که
خودت را با تمام آن نصیحت هایت
زدی به نشنیدن؟
میشود برگردی؟
گله ها بسیار است
راه گمراهی صاف و راه راست پیچ در پیچ
مرهم دردم باش
چند روزیست دلم بیمار است
این اولین و آخرین کار من تو این سبک بود…امیدوارم دوستان بزرگوار جسارت بنده رو ببخشن?