عاشق
یکی باید تموم زخم هاشو
با دستای خودش مرهم بذاره
یکی اما با هر زخمی که خورده
کسی رو داشته همراهش بباره
یکی دنباله اینه تا یه مدت
رهاشه توی آغوشی که بازه
یکی میخواد همه دنیاشو توی
یه جایی دور از آدمها بسازه
یکی روی هوس عشق مینویسه
میمونه پای رویاهاش همیشه
یکی هم از ته دلش نوشته
تا دفتر خاطراتش خوندنی شه
یکی با هر صدا از پا میفته
براش دلدادگی کاری نداره
یکی با اینکه بارها شنیده
میخواد عشقش صداش کنه دوباره
یکی فکر غمه تنهاییاشه
میگه عاشق شده تنها نباشه
یکی فکر تموم زندگیشه
میگه عاشق میمونه تا همیشه