تقابل
توی دستای تو زنجیر، رو لبات حر ف قشنگ
تو چشات خورشیده اما تو نگاهت پر جنگ
روی گونه هات یه سرخیه مثل سرخی شفق
هدیه دست زمستونه یا گرمی عشقِ ِ فلق؟
تو دلت انگار پر ابره ، چشمات بارونی نداره
قناری توی باغه، نمی خونه انگار دونی نداره
این دل نازک من زندون پرچین تنه
می خواد پرواز کنه سدی توی راه منه
وقتی که ترانه هام باهیچ سازی نمی خونن
چکاوک ها انگاری با هیچ غازی نمی خونن
وقتی بی تو یه قفس سهمِ منه
پرو بال فقط یه باری تو تنه
یه روزی غرور بی جا،از بلندی می شکنه
صداش می پیچه همه جا، آب بندی می شکنه
این دل نازک من زندون پرچین تنه
می خواد پرواز کنه، سدی توی راه منه