آینده
بگذار از آینده بگویم !
خیره به چشمانِ منو رقصِ خیال نرم بشین!
بگذار از آینده بگویم !
با تو آینده همین یک نفس است ، که اگر سَر نکشم ، منمو شعله ی حسرت به تنِ برگِ دلم!
خواهی برو تا برسد مرگ دلم!
بگذار از آینده بگویم !
آینده ی من گذشته است از بینِ همین حالِ غریبِ چشم تو
بگذار از آینده بگویم !
تا ببینی که هنوز ، دور ترین آینده، از نزدیکترین گذشته نزدیک تر است!
بگذار از آینده بگویم !
گر به اعجازِ دلم معتقدی نرم بشین!
ور به اکرانِ زمان مینگری سفت برو!