یه دلنوشته!
رو سکوت سفید کاغذها
روحمو چکه چکه میبارم
دستم از مرگ و زندگی کوتاست
عمرمو از خدا طلبکارم
تلخم و با یه کله قند گچی
مشق میشم رو تخته ی دنیا
اونچه از من تو خاطرات شماست
خود من نیست.اهای ادم ها!
توی تکرار فاجعه اخر
روحمو تکه تکه میکنم و
مثل معنای سرخ ازادی
از لب واژه چکه میکنم و
منو از بغض تو گلو مرده
منو با این بهانه ها بشناس
شعر من واجگاه روح منه
منو با این ترانه ها بشناس
عشق پرواز تو رگامه ولی
پر زدن تا همیشه خون میخواد
شهر بی روحو ترک کن شاعر
پر زدن تو قفس جنون میخواد
اخرش جای دست ازادی
لبهی تیغ مرگو میبوسم
یا تو رگ های شهر میجوشم
یا رو دستای ترس میپوسم