عاشقی با عقل ناقص
عاشقی با عقل ناقص
رنگ ابریشم چشمات پیله کرده توی خوابم
من نشستم تو اتاقم ، هنوزم تو اعتصابم
بین من با من فرضی جنگه و تیر و تفنگه
شعر و قصه و ترانه ، همه چی بی تو جفنگه
مه گرفته این اتاقو ، غرق خاکستر سیگار
گوشمو گرو کشیده آخرین زخمه ی گیتار
…
تقویم می گه یه ماهه و قرصا می گن یه سالی هست
صدای شیشه ها نبود ، رفتن تو چی رو شکست
هر چی که می گذره واسم نبودنت سخت تر می شه
یکی می گه که تو میای ، یکی می گه که سر می شه
…
آخرین نگاه مهتاب از تو شیشه ی اتاقم
آخرین لحن نگاتو دوباره آورد سراغم
تو الان کجایی بی من که خبر نداری از من
حالمو اول هر صبح توی روزنامه نوشتن
زندگینامه ی من رو می نویسن تو حوادث
تیتر اول مجله ست : عاشقی با عقل ناقص
…
تقویم می گه یه ماهه و قرصا می گن یه سالی هست
صدای شیشه ها نبود ، رفتن تو چی رو شکست
هر چی که می گذره واسم نبودنت سخت تر می شه
یکی می گه که تو میای ، یکی می گه که سر می شه