وقتی نباشی…
وقتی نباشی تو
شیراز تبریزه
جای تب دستات
برفه که میریزه
تو این اتاقی که
تنهایی حاکمه
بی جرم و بی گناه
میشم محاکمه
این تخت لعنتی
میشه یه گور سرد
که میشه روی اون
احساس مرگ کرد
این خونه زندونه
این خونه آواره
وقتی نباشی تو
برفه که می بازه
سرمای دنیارو
حس میکنم وقتی
دورم من از درک
مفهوم خوشبختی!
خوشحالم که بعد از چندین ماه برسم خدم دوستان هم ترانه م و از حضورشون استقمفاده ببرم امیدوارم با یکی از کارهای اخر من بتونید ارتباط برقرار کنید و با نظراتتون منو راهنمایی کنید.
سعید سلطانی