بانوی لحظه های من
مثل نفس میمونی و نبودنت نبودمِ
نشونیِ رفتن تو ، این صورت کبودمِ
دقدقه نداشتنت ، بزرگترین کابوسمِ
رویای برگشتن تو ، تو این شبا فانوسمِ
بانوی لحظه های من ، ثانیه هام توخالیه
تویِ سکوتِ ساعتم ، نبودن تو جاریه
روزا دیگه مثل شبِ ، سیاهِ مثل دفترم
آینه ها بهم میگن ، بهتره از تو بگذرم
آینه ها رو میشکنم ، حرفشون از سادگیه
مُردن برام فاجعه نیست ، بهتر از این زندگیه