سرطان خاطره
زایش پر رنجِ غمی، که در شبم فرا رسد / درد زِ سرزمین تو، وارد قلبِ من شود
تو سرطان خاطره، حمله به فکر من بری / من طپش ام بودنِ توست، تو در خیالِ دیگری
دست نمیکشی دگر، به موی آشفتهی دل / خدا تو را زِ سنگدلی، سِرشته است به جای گِل
قهوه به تلخیِ تو نیست، به کامِ من تو زهر شدی / به کشتن پیکر عشق، شهرهی این شهر شدی
فرقی برایِ من نداشت، شمردنِ بدیِ تو / قصهی دلتنگیِ من، باز شروع شود زِ نو