زخمِ بارون
من از بارون همیشه زخم خوردم
قرار تو این و یادم میاره
رو چشمام وقتی چشماتُ می بندی
هوام ابری میشه بارون می باره
من امشب ردپای عشقُ دیدم
رو ویترین تن بارون دوباره
تو خاموشی شبهایی که مهتاب
یه عالم مهمون از ستاره داره
زمین و آسمون می رقصن امشب
برای جشن میلاد من و تو
ستاره میشه مرهم واسه زخمی
که خوردم عمری من از رفتن تو
من از جشن زمستونی می ترسم
یه جوری بغض پاییز داره انگار
مث (ل) چتری که روز رفتن تو
هنوزم باز مونده پشت دیوار