شروع شعر
درگیر و مضطرب،غرقِ توهمم
یک عمر خاطره،تو دستشون گمم
"شب با چشِ سیاه"،خیره به بودنم
بجای هردومون،من زار میزنم
اینبار سکوتِ من،از روی عادته
گاهی نوشتنم،تا حرف راحته
"با پنجره هنوز،روزهام میگذره
این منظره منُ،بغضهامُ میخره
این حادثه برام،ایستگاهِ آخره
دیگه سکوت کنم،انگاری بهتره"
ساعت یکی یکی،هر روزُ میکشه
تا مرگِ من بیاد،دلم به این خوشه
باعث شدی که من،شعرُ شروع کنم
با هر غروب "تو"،از غرب طلوع کنم
باعث شدی من و،غروب رفیق بشیم
قرمز شبیه خون،تو دستِ تیغ بشیم
"با پنجره هنوز،روزهام میگذره
این منظره منُ،بغضهامُ میخره
این حادثه برام،ایستگاهِ آخره
دیگه سکوت کنم،انگاری بهتره"