نیستی…
ترانه : نیستی…
۲ خرداد ۱۳۹۳
نشستی روبروم اما، دوتا چشمات میگن نیستی
من این احساسو میفهمم، تو دیگه مال من نیستی
من این احساسو میفهمم، تظاهر میکنی هستی
تظاهر کردنت خوبه ، تو با آیِنه همدستی
زمستون فصل دستاته، حضورت رنگ پاییزه
چه فصلای هماهنگی!، وجودت شک برانگیزه
نِمیفهمم چرا سردی، هوایی تازه تر داری؟
سوالم یک کلام اینه، کسی رو زیر سر داری؟
نگاهت سمت در میره، حواست در به در میشه
سوالم بی جواب مونده، سکوتت پرخطر میشه
مسافر بودنت رو شد! ، بگو با تو نمیسازم
بگو عشقت نبودم من، چرا طفره میری بازم
نشستی روبروم اما، دوتا چشمات میگن نیستی
من این احساسو میفهمم، تو دیگه مال من نیستی
*** از دوستان یه خواهش داشتم، میخواستم علاوه بر نقد این کار ، در کلیت بنده رو نقد کنند
منظورم هم مجموعه کارهام هست که هرکسی به تناسب خودش از اولین کاری که از بنده
خونده و تا الان ادامه داده و همچنین اگه زحمتی نیست میخواستم راحت تر باشید و در مورد
خودم و شخصیتم و نقدام و آداب و معاشرتم ، حضورم پای کار بقیه دوستان و……….
صحبت بکنند و نظر خودشون رو اعلام بکنند.*****
من خودم فکر میکنم دارم کلیشه میشم آیا اینطور هست یا این یه حالتی هست که
ممکنه توی یه مقطع کاری به هرکسی رسوخ بکنه. و از دید دیگران(شما) اینطور نباشه.
ممنون.
دوستدار شما : علی اصغر شریفی