"عشقی که پا برجاس" دوست نداشتم اسمی براش بذارم
چشماش کم سو بود،دستاش میلرزید
از کلِ شهر هر روز،حالِت رُ میپرسید
پیر بود و فرسوده،با برفیِ موهاش
میگفت یه چند وقته،میبینه تو رویاش
قبراق و سر زنده،کنارت میشینه
وقتی که صبح میشه،دوباره غمگینه
"هنوز توی فکرِ،موهای مشکیته
عاشق و مجذوبِ،شال زرشکیته
عکساتُ قاب کرده،هر گوشۀ خونه
هنوز توی فکرِ،لبخندِ سکسیته"
هر خطِ پیشونیش،یادآورِ درده
میخواد که اون روزا،دوباره برگرده
تو باشی و بارون،کنارِ دیواری
چترُ فراموش کرد،به روش نمیآری
پنجاه و اندی سال،دنیاش زیبا بود
هر روز جهانِ اون،شبیه رویا بود
"هنوز توی فکرِ،موهای مشکیته
عاشق و مجذوبِ،شال زرشکیته
عکساتُ قاب کرده،هر گوشۀ خونه
هنوز توی فکرِ،لبخندِ سکسیته"
امید منتظری
پ.ن:امروز پیرمردی رُ دیدم که برام از زندگیش تعریف کرد و این حس بهم دست داد که ترانه اش کنم