اون روی سکه
از کُره گی بالغ
از غوره کِشمش بود
عقلش به چشمش ، نه
عقلم به چشمش بود
توو هیپنوتیزم این
پس کوچه ی بن بس
شهری خیالاتی
آشفته ی بوسه س
دوشیزه ی هف خط
پتیاره ی قدیس
رو دست اکسیرِ
چشمات چیزی نیس
من حاضرم اسب و
فیلم ، بشن یارت
قطعا نمی بازم
بی مهره ی مارت
لب تشنه ی بوسه س
چشم عاشق روت و
چَن رُل مژه خورده
پس غنچه کن فوتُ
***